چون توفانی نحیب ...
درخت زندگانی را تکاندم
و لرزاندم
تا پنهان ترین ریشه هایش را ...
آنگاه تو پدید آمدی
نغمه خوان در میان برگ هایش
در دورترین شاخه هایش
دوستت دارم درونم !
و من تکرار عریانم
لباسی نپوشانیدم.
و شما هم
لخت باشید تا بفهمید آدمی پست است ...
تا بفهمید درد آدم را !
و عشق بپوشانیدم .
عریانی تنهاست !
گلدونه
در لابه لای خطوط مغز و اعصابم ؛
نقش ماتم زده ات ؛
پاک شدنی نیست !
وای بر من،
وای بر من که نفسم از تو بنا شد .
گلدونه
طَبق ، طَبق ، نُقل و نَبات
حواله ی دوتا چشات
واسه کمون ابروهات
دارم دوتا ظرف طلا !!!!
گلدونه